اتاق اربابی

ساخت وبلاگ

 

اتاق اربابی

 باهمه کوچکی اش به بزرگتر از قامت خویش خود نمایی می کند.

 سه در چهار است !

سقف سفید وگچی با دو لامپ بزرگ " ال ای دی"به فاصله ی یک و نیم متر جدای از هم  و یک ریسه ی بلند و آویخته از شمال شرقی تا جنوب غربی اتاق با چراغ های ریز همیشه سرخوش چشمشان را به زمین دوخته اند.

یک در چوبی قاپ دار ، سمت جنوب غربی اتاق که همیشه  باز است تا  بتوانم بر امور " هال و حیاط " مشرف و مسلط باشم.

تنها پنجره ی این اتاق  نیز به  شرق گرایش دارد و آفتاب صبحگاهی تا ساعت یازده مهمان این فضای پرمشغله ی ماست.

نور اتاق در بهار و تابستان و پائیز تا غروب هم کافی است. و نسیم ملایمی هم ازگوشه ی نیمه باز پنجره به اتاق می شتابد.

علاوه بر این یک درب بزرگ آلومینیومی با نورگیرهای فراوان درسمت جنوب شرقی کنج اتاق ، فضای داخل را به حیاط پشتی باز می کند .

 کتابخانه ی کوچکی با جعبه های به هم پیوسته ی چوب جدید نیز بر سینه ی دیوار جنوبی میخ شده است و بالای سر میز کامپیوتر و مطالعه  خود نمایی می کند. کنارکتابها شیشه های متنوع عطرها قد برافراشته اند تا به بهانه ی هرکتاب بویی و هر عطر کتابی، هویت خویش را به چشم می آورند. و چند قلمدان بزرگ و جا قلمی های مینیاتوری وکوچک که با پوکه فشنگ؛ جنگ را به کتابخانه ی کوچک من سوق داده اند.

بالای این طبقه تابلوی طلایی  " الله" با قاب لاجوردی قیم شده است که در دو طرفش در بلوک شرق و غرب پرچم سه رنگ و زیبای وطن بر افراشته شده اند.

و این پائین میز کوچکی که رویش را با شیشه ای  شفاف و قطور مفروش کردم که بین آن مملو از عکس و متن نوشته هایی است که باید یاد وخاطره ی دلخوشی هایم را برایم تازه کند. همه ی این عکسها و نوشته های محبوس زیر شیشه همصدا و خاموش فریاد می زنند؛ "در لحظه زندگی کن! ".

کنار صفحه ی مانیتور چند کتاب  از "حافظ" و "مولانا " و "سعدی "و "نهج الفصاحه"  و"نهج البلاغه"  و "صحیفه " و "کلام الله مجید" به ترتیب حاضر به یراق ایستاده اند تا راهنمای لحظه های اندیشیدنم باشند.

زیر مانیتور برای برافراشتگی نمای نمایشگر کتاب فرهنگ لغت قدیمی حییم و کتاب کهن دیگری خوابیده اند.

 و کنارشان  قندان کوچک استیلی با درب ظریفی نشسته است چیزی  شبیه وسایل پزشکی. درکنار چراغ مطالعه ی قد خمیده ی اهدایی از بچه های بالا و جا قلمی پر ازمداد و خودکار و یک قوطی بزرگ تزئینی پر از قلم های خوش تراش خوشنویسی و یک خط کش کوچک از استیل براق که خود را" سپر " "قلم های سر به هوا" قرار داده است.

 و دقیقا وسط میز کاسه ی ملامینی بزرگی  پر از یخ هم روی میز حیران است که هر وقت  انگشتانم  به خارشم می افتند دستم را تا مچ  در این حوضچه غسل ارتماسی می دهم. وکمی آرام می شوم.

 و آینه ای  قدی که پشت سرم بر دیوار غربی کنار تخت تکیه داده است با قاب بزرگ چوبی برنگ بلوطی  به پنجره زل زده است. پنجره و آینه چشم در چشم هم مثل دو مبارز به هم خیره شده اند و رجز می خوانند.

ومن دیوانه ی این رنگ بلوطم .

و بخاطر همین شیفتگی و دلدادگی چند سال پیش وسط حیاط نهال بلوطی کاشتم که اکنون برای خودش مردی شده است.

درب حیاط پشتی باز است و صدای گنجشک های سراسیمه از همه ی های و هوی آدمیان برفراز درخت انار آدم را به یاد مراسم دسته روی می اندازد و صدای نخراشیده  و مزاحم ماشین ضایعاتی همه ی بکارت این طبیعت را بهم می زند.

بوی چوب و کتاب و فضای آرام این اتاق  مرا دلبسته ی این مکان کرده است. و البته باعث شده است تا بیشتر کارهای مطالعاتی و دفتری ام به اینجا کشانده شود.

طبقه ی اول قفسه ی سیمی کنار میزم پر از "زونکن های رنگی" است که بجای "اسناد مالی" مقالاتم را در آن حبس کردم

کنار زونکن ها لیوان کریستالی پر از "تیله های رنگی " است.که کودکی ام در این لیوان محبوس مانده است.

طبقه ی دوم  چند جلد مقاله و درکنارش دستگاه وای فا با چشم های سبز زیتونی و یک قوطی تزئینی استوانه ای با کاغذ کادوی زیبایی که عکس قلب سرخ  را به چشم می آورد.

و تسبیح شرابی زیبایم هم کنار  "زن واسپرده" بمن چشمک می زند.

"زن واسپرده"  کتابی از " لورا دویل" است که این روزها مطالعه اش می کنم و بر حال زنان ضعیفی تاسف می خورم که با داشتن این همه اهرم قدرت همچنان خود را ضعیف و حقیر نگاه می دارند....

طبقه سوم کتابهای دوست داشتنی ام و طبقه ی پائین پراست ازکتاب های ادبیات و شعرخارجی .

و حالا فرش بزرگ و سرتاسری که همه ی اتاق را درآغوش کشیده است.

گلباران فرش زیر پایم همیشه برایم لبخند های مادربزرگم را تداعی می کند که گلهای زیبایی برچهره اش منقش می کرد.

 و تخت تک نفره و کوچکی که به دیوارشمالی چسبیده است ،  تا همه ی خستگی هایم را برطرف کند.

 ملافه سپید باگلهای گل بهی و دست دوز و پتوی بهاری بنفشی که امواج رنگ دلفریبش مرا به دور دست های می برد

 و  برگهای  بزرگ و پهن و زیبا و بنفش درخت کرچک که از پشت پنجره داخل اتاقم را می کاوند نگاهم را می دزدند و بی واهمه رهسپار کیلومترها سفر جنگلی می شوم...

و سرخی گل کرچک با رخساره ی  جذاب و وهم اندودش خاطره های دور مرا شاخ و بال می دهد.

بر روی میز،کنار حوضچه ملامینی یخ! . بخاری ازاین فنجان واسپرده ی لبالب از  چای بلند نمی شود که البته  نوشیدن چای در این صبح دل انگیز و گرم روزهای پایانی بهار مشقت بار است.

فنجان آبی با "گلهای بابونه" ای  دست به کمر به گردنش طوق طلایی زیبایی نشانده است گویا همه ی عالم به حلق اوست...

و من  دلخوش به همین کاسه ی یخ شده ام و باز دستهایم راتا مچ وارد حوض کوچک یخ می کنم تا شاید آرام گیرد بیش فعالی سیستم ایمنی بدنم. که این روزها به هر بهانه ای  ناگزیرم می کند به خاراندن انگشت دستم.

از بخاری کوچک سفید اتاق  و پرده ی حریری آویزان برقواره ی پنجره که به عکس بانو " سیندرلا " متبرک شده اند. می توان دریافت که نفوذ " ارباب " در این اقلیم کوچک اجتناب ناپذیربوده است.

سالهاست که دو پادشاه در این اقلیم فرمانروایی کرده اند...

واین بالا " نی بزرگ" و مشبک  به شکل مهیجی به دیوار شرقی بین در و پنجره تکیه  داده است  . بی گمان  حضور "حضرت نی" مهمترین تابلویی است که  بچشم می آید و می توان گفت؛ که  بلندای داد این نی از سکوت سپید دیوار پیدا است.

« نوای سرود سواری براسب چموش لحظه های تند وپرشتاب دشت و صحرای مسکوت مانده ی سحرهایم...»

کنار در ورودی کمد دیواری چوبی به رنگ بلوط تیره  خود را در شکم دیوار پنهان کرده است که اثاثیه ی ما در آن خفته اند.

 و درکنارش کمد کوچکی است که همان آینه ای قدی بر دوشش سوارشده است. و جعبه های کوچک  تزئینی ارباب  نیز از این فضا متنعم شده اند و مرتب کناریکدیگر نشسته اند.

اما در مقابل ستونی ازکتاب زیر آینه قابدار نیم قدی توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند که این تناقض آلوده به بی نظمی ازکجای دل ما به این اتاق وارد شده است؟!

چند کتاب بزرگ رحلی به روی صندلی مکعبی آرایشی لم داده اند تا بفریاد ارباب  برسند...

و بالای تخت کتابخانه ای سرتا سری  از شرق تا غرب دیوار شمالی  مملو از کتابهای رمان  و عروسک های خوش نقش و نگار در سه طبقه زندگی می کنند.

طبقه ی بالا مطابق با رسم حکومت ما، به شاه نشین  اختصاص داده شده است و ملکه عروسک ها وندیمه هایش کیپ به کیپ هم خاموش و متبسم  همه جا را نظارت می کنند.

 و در طبقه ی دوم " سینوهه" و "خواجه تاج دار" و" نادرشاه افشار" و " داریوش بزرگ" در سه کنج  بلوک شرقی  زیر عروسک موطلایی  "ملانیا" حکومت می کنند و آن طرف کنج دیواره ی غربی " یهودی سرگردان " و "ملکه ی اسیر" درمحاق شده اند این وسط کنار "تالارگرگ ها" و " شازده کوچولو" و " جین ایر" و "سمک عیار" و "شوهر آهو خانم" و "برادرخوانده ها" و" دهبان فشک "و "دزیره"  و" ربه کا" و جمعی دیگر درکنار هم خوش وخرم زندگی می کنند.

و در طبقه پائین " الیف شافاک"، " سه دختر حوا " و" مرید معمار " و " حرامزاده" و "شمسپاره "و "ملت عشق" و  دیگر آفریده هایش را گرد آورده  تا طبقه پائین بلوک غربی را در سیطره ی خود داشته باشد

و در بلوک غرب همین طبقه، " تس" و " جود گمنام"  و" کاترین"  و"مادام بوواری" و "خانم دلوی"  در جوار "بازار خود فروشی "  سکنی گزیده اند و این اوسط هم  دو عروسک "واسیلیا "و "مدونا"  و چند نوار کاست نوستالوژیک و ملزومات شخصی ارباب چیده شده اند.

 و ارباب که تازه از راه رسیده  است  و این روزها سخت مشغول امتحانات ریز و درشت "عصرکرونایی " است خسته و ناگزیر کوله پشتی اش را روی تخت پهن می کند و سهم خودش را از آرامش سپید و بنفشه ی اورنگ پادشاهی و خنکای اتاق مطالبه می کند.

انگار همه چیز این اتاق ارباب است.!

حمیدرضا ابراهیم زاده

21 خرداد 1399

 

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد.

چشم بندی...
ما را در سایت چشم بندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddayeremina5 بازدید : 158 تاريخ : جمعه 23 خرداد 1399 ساعت: 15:41