قانون باغ

ساخت وبلاگ

 

قانون باغ

به اقتضای روزهای گرم وسرد درباغ جاها وظروفی را برای تغذیه حیوانات کوچک ساکن و رهگذر در باغ کار گذاشتم تا در سرما وگرما و بحران های برودتی و حرارتی آسایش شان را بعنوان سرپرست دیمی باغ، حق ساکنین و مجاورین صیانت و ادا کنم.

امسال هم بخاطر گرمای هوا برای رفع  تشنگی پرندگان وجانداران کوچک چند کاسه آب در بعضی از جاهای باغ گذاشتم.

 گنجشک ،زنجیرک ، پرستو، قمری، سبز قبا ، زنجره ،سنجاقک و پروانه  وحتی مارمولک سبز و گاهی وقت ها کبوتر و هدهد هم  از آن استفاده می کنند.

این هنگام مار و موش و گربه هم از فیوضات عام برده اند. و پای از آن گلیم درازتر گذاشته و ازاین بزنگاه سوق الجیشی دلی از عزا درآورده و برسرمدیریت و تصاحب قلمرو کاسه ها برنامه های بلند مدت چیده اند.

والبته گاه بر سر کاسه آب پروانه و یا سنجاقکی بدست گنجشک و پرستو زندگیش را  می بازد. گاه هدهدی در کمین گربه ای گرفتار می شود.

امروز ماری را دیدم که از دیوار صاف پایین آمد و به سراغ آب رفت. تشنگیش که سیراب شد همانجا زیر آفتاب چنبره زد و خوابید.

می دانستم این روش مار، موذیانه و ناجوانمردی است.

این مفاهیم رابه تجربه از صدای شیون قورباغه ها و پرستوها و گنجشکها آموخته بودم.

بالاخره زنجیرکی برای رفع عطش دل به دریا زد. وباکمی عرض اندام وخودنمایی تحریک آمیز به سراغ آب رفت.

 این شجاعت برای مار حماقتی خواستنی  و از لحاظ سیاسی یک حرکت مذبوحانه بشمار می رفت .

بلا فاصله زنجیرک گرفتار مار سیاه شد.برای نجاتش کاری نمی شد کرد.


 

نخست اینکه خود شجاع بینی و توهم توانایی و دانایی دشمن جانش شده بود.

دوم اینکه دشمن مترصدی چون مار همه ی بزنگاههایش را بر سر شکار روی توهم دانایی وتوانایی شکارش رصد کرده بود.  و زنجیرک دشمن  را دست کم گرفته بود.

تا بجنبم  مار، شکار سراسیمه و حیرانش را به سرعت از منطقه خارج کرده بود. من ماندم وکروکی محل جرم...

در ازبین رفتن زنجیرک هم خودم را مقصر می دانستم .هم مار و خود زنجیرک را.

من که این بساط را علم کرده بودم.  پرندگانی  که می توانستند به مسیر بهتری برای جستجوی آب بروند در معرض خطر قرار دادم.

ماری که می توانست اعتمادم را نسبت بخود تخریب و مخدوش نکند  ولی از غریزه اش جز این انتظار نمی رفت.

واما خود زنجیرک که دشمنی وسیاست مار و حیله هایش را می دانست. او با چندین بار خود نمایی و تحریک مار به سراغ آب رفت و گرفتار شد.

درحالی که می توانست از سایرمنابع و کاسه ها ویا جستجو برای سایر راهها استفاده کند  و نکرد.

سال گذشته ماری را که غروبگاه  آخرین روز تابستان به لانه ی گنجشک یورش برده بود از زندگی ساقط کرده بودم.

مار سیاهی که در باغ به امید شکار پرندگان روی بلندی درختان پرسه می زد و یا به سمت پیشخوان  خانه یا جاییکه بیشترین راه تردد ما در آن موقعیت  بود جولان می داد.

روزهای قبل آثارش را روی پله ها دیده بودم. ومی دانستم بیش ازاین ممکن است در یک خلا و بزنگاه وارد حریم خانه شود و باعث نا امنی برایم باشد.

آنقدر دژخیم ومتوهم  بود که بر میله  و ستون پیشخوان سوار می شد و همانجا پوست اندازی می کرد.

درخلال این سالها بدلایل متعددی  حضور مار درباغ بسیار نادرشده است.

مارهای  بومی باغ ، یا  آبی وبی خطر بودند. و یا مثل این مار سیاه بدقواره جسور وبی باک  و آزار دهنده ، که برای گرفتن موش و گنجشک و تخم پرندگان و زنجره وسوسک ، میهمان ناخوانده ی باغ می شوند.

آن غروب کنار پله ی پیشخوان نشسته بودم که  صدای شیون گنجشکی که در زیر ناودان در خانه اش فریاد می کشید مرابه خود جلب کرد.

دم بلند مار از لانه و آهن حایل آویزان بود  و من هم منتظر خطای استراتژیکی مار.

بلافاصله با چوب بزرگی از نی روسی بسراغش رفتم.شاید در این بزنگاه نی بلند جای همان اس سیصد روسی عمل کرد. و مار متجاوز را با آن از لانه ی گنجشک بیرون کشیدم وبه حکم محتوم دچارش ساختم...

سابقا گربه ای که هدهد میهمان  را شکار کرده بود هم به حکم قصاص دچار شده بود . منتهی گربه ی حاذق قصه ی ما جان سالم به در برده و با اندکی جراحت  نفی بلد شد.

امروز هم این حرکت مار مرا بر آن داشت که مترصد و منتظر اقدام جدیدش باشم.تا رفتار مزورانه  و موذیانه اش را پاسخگو باشم.

چه سود که مار غریزه اش همین است. باید برای بقایش متجاوز باشد. همانگونه که گنجشک ، سنجاقک می گیرد...

گنجشک و پرستو وزنجیرک و زنجره ای که در کاسه آب بال می شوید ، باید بداند که سرنوشت بی احتیاطی و تحریک و توهم چیزی جز مرگ ونابودی نیست.

و گربه ای که همچنان تحت پیگرد قانونی است باید بداند که قانون باغ منتظر اجرای حکم علیه اوست.

درحالیکه  او اکنون می داند که بازگشت به محدوده وحریم باغ به نفع غریزه اش نیست.

یا باید دراین محدوده از قوانین باغ تمکین کند.یا باید به وحاشت ساختاری خود گرفتار شود....

دوستان مدیون من و پرستوها و پروانه ها  باشید اگر این حکمت را سیاسی  ترجمه کنید.

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

پنجم تیرماه هزار وسیصد ونود وهشت خورشیدی.

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

چشم بندی...
ما را در سایت چشم بندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddayeremina5 بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 17 تير 1399 ساعت: 10:03