گانگستر

ساخت وبلاگ

تضعیف پول ملی با خرچنگ نقدینگی.
آشنایی داشتیم که در دهه هشتاد بعلت عدم توانایی در ادای مهریه به حبس محکوم شده بود.
بسیار مودب با روابط عمومی بالا و زیرکی هایی که داشت در زندان بعنوان همراه و راننده و مشاور مدیر خرید زندان کار می کرد.
روزی جناب آشنا برایم تعریف کرد که مااز فروشگاهی که معتمد اداره زندان بود  دو روزانه ۲۰۰ کیلو مرغ منجمد  و به همراهش بسیاری از نیازمندی هایمان را در حوزه تعذیه از آنجا می خریدیم. آدم بسیار خوبی بود.
فروشگاهی مجهز به انواع واقسام تابلوهای وان یکاد وآیت الکرسی  و...
ومن همیشه خیره به این تابلوی بسیار زیبا یکبار با دقت آیت الکرسی را می خوندم...
آشپزخانه های عمومی وبزرگ مثل زندان و سربازخانه و دانشگاه و... داستان خاص خودش را دارد و همه چیز حساب وکتاب مخصوص بخود را طی می کند.
 یه مدت در پخت و تقسیم غذا مشکل داشتیم و غذا  مطابق با سرانه ی ما به روش بسیار ضایعی کم می آمد  و اعتراض بچه ها از کمییت وکیفیت غذا بالا رفت برای همین مدیر آشپزخانه خیلی جدی وارد عمل شد و همان ابتدا سبدهای مرغ  را در داخل آشپزخانه وزن کرد و گفت: کل مرغهای تحویلی ۱۶۰ کیلوست.
چهل کیلو کم داریم.
وگزارش رد کرد.
این وسط  چه بلایی سر امانتی آشپزخانه می آمده است؟
دیواری کوتاه تر ازمن یافت نمیشد و بیشتر از هرکسی به من شک کردند که مرغ  را در توزین با فروشنده گاو بندی می کنم و یا بعلت بدهی ام در حین نگهداری به لطایف الحیل بار را از محدوده انبار آشپزخانه خارج می کنم.!!!
گناه وبزه خیانت در امانت را غیر رسمی بمن چسبانده بودند!
اما مطمئن هم نبودند
لابد می خواستند مچم را بگیرند.
من هم بخودم مطمئن بودم و به مدیر آشپزخانه و مدیر مالی گفتم :همه جای خرید دقت دارم و تقریبا مطمئنم کسی مرغ ها را از این محدوده خارج نمی کند. اگه اجازه بدهید خودم برای شما کشف می کنم.
آنها هم بی اعتنا به دفاعیه ام حواسشان روی من زوم کرده بودند.
اما باز هم تکرار شد.
تااینکه مدیر مالی به همراه مدیر خرید بدون من به فروشگاه مرغ فروشی رفت و ۲۰۰ کیلو مرغ را توزین کرد وتحویل گرفت وبه آشپزخانه تحویل داد.
از عصر تا صبح فردا تمام حواسم را گذاشتم به آشپزخانه که کدام روباه در پروسه ربایش مرغ مقصر است.
هیچ کسی  نیامد ونرفت و همه چیز تحت کنترل من بود!
چشم روی چشم نگذاشتم تا اینکه مدیر آشپزخانه برای تنظیم وعده ناهار راس ساعت ۸ صبح وارد شد.
و اکیپ آشپزی  هم وارد شدند وهر کدام سراغ کارشان رفتند. ومن کاملا حواسم را به مرغ ها منعطف کردم.
آمار کارکنان وزندانیان را برای سرویس ناهار چک‌کرد و  دوباره  وزن کشی را شروع کرد و با دقت نگاه می کردم که هیچ وزنی از ترازو جا نیفتد .

بالحنی عصبانی گفت: ۱۶۸ کیلو.!
شگفت زده شدم!
مدیر آشپزخانه هم با حالت استهزا نگاهی بمن انداخت و گفت آدم نمی شید؟
باپرخاش و ناراحتی گفتم : برای من مسلم است که چیزی خارج وپنهان نشده است. خودم تا صبح چشم روی هم نگداشتم و...
بحثمان بالا گرفت.
مدیر خرید هم وارد شد وگفت: آره ما کنترلش کردیم کار این نیست.
یا ترازوی ما مشکل دارد یا ترازوی فروشنده.
از قضا وزنه قدیمی یک کیلویی را روی ترازوی دیجیتالی داخل آشپزخانه گذاشت و شد یک کیلو سر راست.
دوباره بادقت بیشتری وزن کشیدیم ولی همان وزن قبلی درست بود.
برای تعیین تکلیف،وزنه یک‌کیلویی را پس چند بار چک کردن با ترازوهای مختلف همراهمان به فروشگاه بردیم. 
پس از خرید  بدون آنکه فروشنده حواسش بما باشد وزنه را داخل یک نایلون غیر شفاف گذاشتیم ووزن کردیم
شد یک کیلو تمام.!
جا خوردیم وبرگشتیم.
با مدیر قرار گذاشتیم تا هر وقت که شده کشیک بکشیم و  از لحظه بار گیری تا تحویل کنار هم باشیم.
وهمینطور شد وصبح ساعت هشت مدیر آشپزخانه رسید. و همان وعده همیشگی وآمار و...
و توزین مجدد. این بار وزن  مرغ شد۱۵۸ کیلو!!!!
هردو نفر بهم نگاه کردیم
 وبهت زده ترازو را چک کردیم و دوباره کشیدیم همین وزن با یک کیلو تا نیم کیلو تفاوت!!!
ترازو درست بود.
داخل دیگ بزرگی که مرغ را در آن امانت گذاشته وپلمپ کرده بودیم بجز خونابه چیزی نبود حتی دریغ از یک‌ تکه کوچک.
ناگهان برق از سرم‌پرید!
و‌ رفتم  سطل پلاستیکی بزرگی را آوردم و با کاسه ای آب را داخل سطل ریختم و جلوی چشمان کنجکاوشان۱۸ لیتر آب در سطل اول وزن کردم و ریختم توی فاضلاب و دوباره  ۱۶ لیتر درسطل دوم.... جمعا در کف دیگ ۴۲ لیتر آب بوده است !!!
ما که آبی در این دیگ نریخته بودیم.
پس فروشنده در هر بار وزن‌کشی ۴۰ کیلو تا۵۰ کیلو بما یخ می فروخت!!!
نزدیک به یک چهارم بار آب بود.
وسپس همگی به این‌ماجرا فکر کردیم وتصمیم گرفتیم دوباره امتحان کنیم.
حدس من درست بود وفردا هم‌همینطور شده بود. ما بجای گوشت مرغ، یخ وحباب  می خریدیم و به تعبیری جناب فروشنده  داخل هر مرغ یک لیوان‌آب می ریخت و منجمدش می کرد و به خوردمان می داد....

تمام این مدت ما با گانگستری متخصص در علوم نقدینگی مکانیکی رو برو بودیم . ما به زندان و او آزاد می گشت.
این داستان برایم درس آموز بود.
این همان نقدینگی است که حباب وار  دخل پول ملی را در آورده است.
بدون هیچ پشتوانه ای فریب دادن تقاضا با عرضه تقلبی رقم می خورد.
و این خیانتی بسیار بزرگ در راستای اقتصاد ملی وتوسعه اقتصادی کشورها است! 
ارزش پول ملی با ذخایر و تولید و خدمات وجاهت می یابد
وگرنه یخ  وحباب هرگز جامعه ای را سیر نمی کند...!

والی الله المصیر

۲۶ فروردین۱۴۰۰
حمیدرضا ابراهیم زاده


تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف می باشد

چشم بندی...
ما را در سایت چشم بندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddayeremina5 بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 13:42